ثبت آگهی رایگان

اشعار رهی معیری

8 / 10
از 133 کاربر
1مجموع 8 مطلب
مهر و وفای خويشتن

مهر و وفای خويشتن

من اسیرم در کف مهر و وفای خويشتن  ورنه او سنگيندل نامهرباني بیش نیست  #رهی_معیری 🌿
همچو مجنون

همچو مجنون

همچو مجنونگفتگو با خویشتن باید مرابی زبانم همزبانی همچو من باید مرا…
فریاد بی حاصل

فریاد بی حاصل

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنمگر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنمدر پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو ملمن شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنماول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ایآخر به یک پ ...
وفای شمع

وفای شمع

مردم از درد و نمی ایی به بالینم هنوز مرگ خود م یبینم و رویت نمی بینم هنوز بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم شمع را نازم که می گرید به بالینم هنوز آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از د ...
خواهم که ترا در بر بنشانم و ...

خواهم که ترا در بر بنشانم و ...

چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم ...
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا

سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا

ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند نور سحرگاهی دهد ...
خیال‌انگیز

خیال‌انگیز

خیال‌انگیز و جان‌پرور چو بوی گل سراپایی نداری غیر از این عیبی که می‌دانی که زیبایی من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق‌تر از مایی ...
''رهی'' تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن

''رهی'' تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن

خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی  نداری غیر ازین عیبی که میدانی که زیبایی من از دلبستگی های تو با ایینه دانستم که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق تر از مایی بشمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت ...
1مجموع 8 مطلب

دسته بندی مطالب

آمار سایت

نمایش همه
علاقه مندی ها ()