ماهنامه تجربه - یوسف انصاری:1- همیشه در مقابل وعده هایی همچون وعده مرگ رمان چاره ای جز نیشخند نداریم. من یکی به یاد ندارم نویسنده ای برجسته چنین وعده ای داده باشد. دارم فکر می کنم اگر میخاییل باختین با این سوال مواجه می شد که: «به نظر شما عمر رمان رو به پایان است یا نه؟» چه جوابی می داد؟ لابد فکر می کرد سوال کننده از عقل سلیمی برخوردار نیست یا قبل از این که چنین سوالی طرح کند سرش به دی ...
«بی شعوری» بهتر است یا «رمانِ فارسی»؟
ماهنامه تجربه - یوسف انصاری:
1- همیشه در مقابل وعده هایی همچون وعده مرگ رمان چاره ای جز نیشخند نداریم. من یکی به یاد ندارم نویسنده ای برجسته چنین وعده ای داده باشد. دارم فکر می کنم اگر میخاییل باختین با این سوال مواجه می شد که: «به نظر شما عمر رمان رو به پایان است یا نه؟» چه جوابی می داد؟ لابد فکر می کرد سوال کننده از عقل سلیمی برخوردار نیست یا قبل از این که چنین سوالی طرح کند سرش به دیواری جایی خورده و مغزش تکانی یا سوال کننده خود قصد کشتن رمان دارد.
به احتمال زیاد باختین بررسی کرده مقابل مرگ می ایستد. تکنولوژی و صنعت پیشرفته نتوانسته انسان امروز را ماقبل تهدیدهای روزافزون حفاظت کند. این که امروز مردم کمتر رمان می خوانند دلایل زیادی دارد ولی یکی از دلایل کمتر خوانده شدن رمان می تواند پیری انسان باشد. انسان پیر، انسان خسته و گرفتار در هزارتوهای اینترنت و شبکه های ماهواره ای به نظر می رسد جایگزین هایی برای رمان پیدا کرده است.
دیگر رمان اولین انتخاب مردم برای سرگرمی مطلوب نیست. فیس بوک و شبکه های اجتماعی حجم زیادی از زمان ما را به خود اختصاص داده اند. حتی نویسنده ها هم دیگر زمان کمتری برای نوشتن رمان می گذارند ولی آیا این حرف ها منطقی به نظر می رسد؟ این روزها در ایران زیاد می شنویم که دیگر رمان ایرانی خواننده ندارد! یا رمان فارسی در مرحله ای خطرناک به سر می برد!
در جمع های دوستانه نویسنده ها مدام همه تاکید دارند روی تیراژ کتاب ها. همه از این بابت که تیراژ رمان به پانصد نسخه رسیده است احساس ناراحتی می کنند و بخش زیادی از این مشکل را در ظهور شبکه های اجتماعی می دانند. برخی می گویند ایرانی ها بیش از همه مردم دنیا وقت شان را در فیس بوک و دیگر شبکه های اجتماعی می گذارنند و همین ها یکی از دلایل سقوط رمان فارسی است در حالی که نویسنده ها هم جزوی از همین مردیم هستند که زمان زیادی از صرف فی بوک و دیگر شبکه های اجتماعی می کنند.
ناشرها دیگر چندان رغبتی ندارند سرمایه خود را وقف رمان فارسی کنند و ترجیح می دهند کتابی همچون «بی شعوری» را تجدید چاپ کنند حتی اگر چند ناشر دیگر هم قبلا این کتاب را منتشر کرده باشند. «بی شعوری» بهتر است یا «رمان فارسی»؟! سوال از ریشه غلط است. مشکل رمان فارسی چیز دیگری است. بی شعوری جای خود، رمان فارسی هم جای خود؛ ولی همچنان سوال به قوت خود باقی است.
2- اما چرا «ناگهان» رمان فارسی خواننده هایش را از دست داد آدم یاد سندباد می افتد که ناگهان در مسیری از سفرش دچار مشکلی می شد یا به مانعی بزرگ برخورد می کرد. سندباد چه طور می توانست از این مشکلات ناگهانی عبور کند؟ البته که رمان فارسی سندباد نیست و اگر به این وضعیت دچار شده، هیچ چیز ناگهانی ای در کار نبوده است. این کهدر حال حاضر رمان فارسی مخاطبش را از دست داده، سوال غلطی است، چرا که وقتی چنین سوالی می کنیم رمان نویسی یکی دو دهه اخیر را کل رمان فارسی می دانیم.
آثار احمدمحمود، رضا براهنی، هدایت، گلشیری، صادقی و دیگران بدون ترتیب و ارزش گذاری هنوز به قوت سابق خود باقی اند و شاید هم بیشتر آثارشان مخاطب دارد. مشکل این جاست؛ نویسنده های این دو دهه گذشته چه چیزی به ادبیات داستانی ما اضافه کرده اند؟ آیا رمانی در چند سال اخیر منتشر شده که بتواند همپای رمان هایی چون «آزاده خانم و نویسنده اش» براهنی و چون «کریستین و کید» گلشیری کیفیتی مطلوب برای خواننده ایرانی داشته باشد. (من می گویم چند رمانی داشته ایم حتی بهتر از رمان های مهم دهه چهل و هفتاد و توضیح خواهم داد که چرا فکر می کنم همین چند رمان برای یکی دو دهه کافی است.)
جوایز ادبی چه قدر سلیقه مخاطبان را شکل داده اند؟ مگر همین جوایز ادبی نبودند که باعث شدند مخاطب رمان فارسی عطای خواندن رمان های فارسی را به لقایش ببخشید. حالا هی تعارف کنیم که نه، نبودِ جوایز ادبی باعث شد تنور ادبیات داستانی سرد شود. چند وقت پیش به طعنه نوشتم در ایران صدها فاکنر و جویس و وولف و پروست کشف نشده داریم. کسی از برج عاجش پایین نمی آید.
اکثر نویسنده هایی هستیم پیروز، نه شکست خورده و پیروزی مان را تنهایی جشن می گیریم در خفا و وقتی توجهی نمی شود از طرف مخاطب نکوهشش می کنیم که نمی فهمد؛ در حالی که همین مخاطب آثار اکو را می خواند یا «کوه جادو»ی توماس مان را که بعید می دانم خواندنش کار آسانی باشد برای کسی که ابدیات را درک نمی کند.
حسین سناپور یک بار در وبلاگش نوشته بود که کلی از شاهکارهای ادبی مثل «کوه جادو» را نمی تواند بخواند و نمی داند مثلا چرا «نام من سرخ» اورهان پاموک شاهکار است! وقتی سناپور که به زعم عده ای گل سرسبد مجلس نویسندگان دو سه دهه اخیر است نمی تواند «کوه جادو» را بخواند و نمی تواند درک کند چرا «نام من سرخ» پاموک شاهکار است ولی مخاطب رمان در ایران تشخیص دقیق تری می دهد رمان نمرده است، رمان نویس مرده است.
من بدون هیچ تعارفی وضعیت پیش آمده برای رمان فارسی را مطلوب خواننده ها می دانم. خواننده های رمان فارسی تشخیص غلطی نداده اند. وقتی درباره رمانی فاقد ارزش ادبی طوری حرف می زنیم که انگار شاهکاری خلق شده و مخاطب مدام می بیند شاهکارها صف بسته اند. برای خوانده شدن احساس خطر می کند؛ حس می کند نویسنده ها با باج دادن به هم دارند به شعورش لطمه می زنند و خب، سکوت می کند؛ می آید جلوی غرفه ناشر در نمایشگاه کتاب می ایستد و وقتی فروشنده رمانی فارسی پیشنهاد می دهد که ویژه نمایشگاه منتشر شده، نیشخندی می زند و می گذرد؛ رمان فارسی نمرده است.
هنوز مردم «همسایه ها»ی احمد محمود را می خوانند، هنوز آثار ساعدی طرفداران زیادی دارد. هنوز «بوف کور» در صدر پرفروش های ناشران غیررسمی است. کف خیابان انقلاب پر است از رمان هایی که مردم دوست دارند و ویترین ها پر از رمان های متوسط و بدی که مردم نمی خوانند. وضعیت داستان نویسی ما شده است مثل کلماتی که فرهنگستان می سازد ولی مردم از آن کلمات استفاده نمی کنند.
باز تکرار می کنم رمان فارسی نمرده است بلکه رمان نویس مُرده است؛ احمد محمد، هدایت، آل احمد، چوبک و دیگر رمان نویس های ما مرده اند با آثاری که زنده تر از نسل های بعدی است و رمان نویس امروز به قول گلشیری قبل از این که بنشیند پشت کامپیوتر و نوشتن را آغاز کند زنده به گور شده است نه حتی جوان مرگ، این را هم بگویم که این ترکیب رمان فارسی هم گول زننده است؛ چیزی به اسم رمان فارسی معنایی ندارد بلکه مفهوم زمان اهمیت دارد و رمان در هیچ برهه ای متوقف نشده و نخواهدشد. ولی با همه این اوصاف سوال همچنان به وقت خودش باقی است.
3- دوستی گفت: این روزها هرکسی را می بینم مشغول نوشتن رمان است. دوست دیگری گفت: اشکالش در چیست؟ همه حق دارند هر کاری دل شان می خواهد بکنند. دوست اولی گفت: من نمی گویم کسی حق ندارد ولی می توانم بگویم تو حق نداری درباره هرچیزی که به اسم رمان منتشر می شود ستایش آمیز حرف بزنی و مخاطب را گول بزنی. دوست دوم که آشفته شده بود گفت: یکی از آن رمان ها رمان خودت بود. دوست اولی آشفته تر گفت: حالا فهمیدم چرا هیچ وقت باور نمی کردم آن یادداشت ها صادقانه بود. دوست دومی گفت لنگه همان یادداشتی بود که خودت درباره رمان من نوشته بودی. و همین طور ادامه داشت گفت و گو تا جایی که آن دو دوست از هم جدا شدند.
فردای همان روز در یکی از روزنامه های کثیرالانتشار دوست اولی مطلبی ضدرمان دوست دومی و دوست دومی مطلبی ضدرمان دوست اولی نوشته بود ولی نه کسی یادداشت های مثبت و ستایش آمیز اولیه آن دو دوست را خوانده بود، نه یادداشت های جدیدی را که منفی بود و از سر کینه. دوست دیگری گفت: چند هزار نویسنده ایم در حال حاضر و پانصد نسخه تیراژ. فقط نمی دانم این پانصد نسخه را چه کاسنی می خوانند. و دوستان دیگری حرف های دیگری زدند و سوال اساسی همچنان به قوت خود باقی بود.
4- از من پرسیده شده، چه باید کرد اگر رمان فارسی واقعا در مرحله خطرناکی قرار دارد؟ جوابم را از ناصر تقوایی وام می گیرم که درباره سینما گفته بود: بگذارید همه چیز خراب شود شاید چیزی نو روی این خرابه ها ساخته شد. (نقل به مضمون) در همین سال هایی که همه نگران رمان فارسی هستند من به شخصه هیچ نگرانی ای از این بابت ندارم. اولا در همین دو دهه گذشته رمان هایی خوانده ام که به شدت امیدوارکننده بوده اند حتی گاهی فراتر از انتظار و ثانیا قرار نیست همه رمان ها مورد توجه قرار بگیرند و ثالثا برای قضاوت درباره آثاری که منتشر می شود هیچ کسی جز زمان نمی تواند قاضی عادلی باشد.
گاه رمانی که در زمان انتشارش به دلایل متعددی خواننده ای نداشت 20 سال بعد خواننده های بی شماری یافته. مسئله کسانی که می گویند رمان فارسی در شرایط خطرناکی به سر می برد مسئله ای جمعی نیست بلکه کاملا شخصی است. مثلا نویسنده ای رمانی منتشر می کند که مخاطبی ندارد. ناشر هم از چاپ کتاب بعدی نویسنده سر باز می زند.
این نویسنده به دلایل شخصی ادعا می کند رمان فارسی در مرحله ای خطرناک به سر می برد. منظور ایشان از رمان فارسی رمان خود اوست وگرنه رمان های خوبی که منتشر شده اند کم کم مخاطبان خودشان را پیدا کرده اند. کمتر رمان ارزشمندی در طول تاریخ بوده که خواننده ای نداشته. ناشری که رمان هایی منتشر می کرد و رمان هایش پنج سال قبل به دلیل شرایط اجتماعی فروش خوبی داشتند حالا بعد از تغییر شرایط اجتماعی دیگر فروش سابق را ندارند. ادعا می کند رمان فارسی در خطر است، در حالی که منظور این ناشر سرمایه خوابیده خودش در انبارهاست نه رمان فارسی.
در هیچ دوره ای رمان فارسی در مرحله ای قرار نگرفته که احساس خطر کنیم. رمان فارسی هرچند کندتر از دیگر زبان ها ولی به اندازه خود شمسیری را که باید پیش رفته است. ما باید به جای این که مدام اخطار دهیم که رمان فارسی در خطر است دست به قلم ببریم و وضعیت را بررسی کنیم. گاهی انتشار یک رمان عالی کافی است که بگوییم رمان فارسی در دهه مثلا هشتاد وضعیت خوبی داشته است. برای مثال رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوب ها» از رضا قاسمی درست زمانی منتشر شد که موج رمان های متوسط راهی بازار کتاب می شد. در همین دوره «هیس» و «وقت تقصیر» محمدرضا کاتب منتشر شد و چند رمان مهم دیگر.
مگر ادبیات فرانسته در طول سال چند رمان در طراز «همنوایی شبانه ارکستر چوب ها» راهی بازار کتاب می کند؟ خواهید فت خیلی بیشتر از ادبیات ایران ولی اگر به دقت بررسی کنیم و پیشینه رمان در فرانسه را مقایسه کنیم با پیشینه رمان در ایران، خواهیم دید در طول یک دهه، انتشار حداقل ده رمان در حد و اندازه های «همنوایی شبانه ارکستر چوب ها» کارنامه بدی نیست هرچند نمی توانیم با این اتفاق ادعا کنیم رمان فارسی جایگاه ویزه ای در رمان نویسی جهان پیدا کرده است.
من برعکس خیلی ها به رمان در ایران بدبین نیستم. خوشبین هم نیستم. چند روز قبل در سخرنانی ای درباره رمان نویسی دو دهه قبل زنان ایران گفتم که در این دو دهه زنان لحن تازه ای وارد رمان فارسی کرده اند؛ لحنی که یادآور لحن راوی های خموده رمان فارسی در گذشته نیست. اتفاق کمی نیست که با موج جدید رمان نویسی زمان لحن شوخ و شنگی هم به رمان فارسی تزریق شده است.این که امروزه کمتر مخاطبی رغبت می کند رمان های منتشر شده را نیز بخواند باز دروغ است؛ هیچ رمان خوبی در سال های گذشته منتشر نشده است که خواننده نداشته باشد. شاید نویسنده انتظار فروش ده بیست هزار نسخه ای دارد! خب باید رمانی بنویسد که پاسخ گوی همچین ادعایی باشد. نمی شود هم جویس بود هم فهیمه رحیمی، هم توماس مان بود هم زویا پیرزاد، نمی شود هم گلشیری بود هم ارونقی کرمانی... ولی سوال نخست همچنان باقی است.
5- حالا که به پایان این یادداشت می رسم می خواهم بگویم سوال نخست از اساس اشتباه است. سوال باید از خود مفهوم رمان باشد نه کتاب هایی که به اسم رمان منتشر شده اند. خیلی ها سعی کرده اند به این سوال که رمان چیست یا رمان مرده است یا خواهد مُرد پاسخ دهند؛ نه در ایران، بلکه در همه جای جهان. اروپایی ها و آمریکایی ها چه در دانشگاه ها چه در مراکز خصوصی تر دائم رمان را به چالش می کشند.
رمان نویس ها می خواهند تعریف تازه تری از رمان ارائه دهند. نظریه پردازها با بررسی گونه های مختلف رمان نشان می دهند هنوز رمان به حرکتش ادامه می دهد و خواهدداد. آن ها با تعریف کردن بازب به قول ویتگنشتاین قصد جان بازی را نکرده اند بلکه با پرسش از مفهوم رمان به دنبال ساختن رمان دیگری هستند، همچون بازی و تاکید آن ها روی شباهت ها و تفاوت هاست.
این جا در ایران ما مصرف کننده صرف هستیم. وقتی نظریه ای تولیدنمی شود روند رو به رشد رمان کندتر می شود. وقتی رمان های تجربی کمتر نوشته و کمتر مورد توجه قرار می گیرند و گاه خصمانه از سوی همان نویسنده هایی که آثارشان نشان می دهد هیچ وقت مفهوم رمان را به چالش نکشیده اند حذف می شود فضایی به وجود می آید که مخاطبی که بیشتر دسترسی به رمان های متوسط و بازاری دارد حس می کند رمان فارس در تله ای عظیم گرفتار شده است.
تشخیص مخطاب درست است ولی همین مخاطبان وقتی همین چند رمان تجربی مثل «همونایی شبانه ارکستر چوب ها» را می خوانند نظر دیگری دارند. این که رمان فارسی در حال مرگ است و چرندیاتی از این دست شایعه است و شایعه را کسانی می سازند که قدرت و خلاقیت ساختن رمانی را که بتواند شکافی در این وضعیت ایجاد کند ندارند. به شخصه تنها راهکاری که فکر می کنم ما را از این سوال های تکراری نجات خواهدداد این است که توجهی به این شایعات نکنیم و هرجا دیدیم رمانی منتشر شده است که از فضای فرهنگی شده این سال ها فاصله گرفته و سعی دارد چیزی نو بسازد از این رمان ها حمایت کنیم. اگر چنین رمان هایی هم نوشته نمی شوند باز رمان فارسی به مشکلی برنخورده.
باید منتظر باشیم از دل این ویرانی ناگهان رمانی بیرون بیاید که همچون «بوف کور» و «آزاده خانم و نویسنده اش...» و «بی لنگر» شله ور و دیگر رمان های درجه یک خودمان کافی باشد که بگوییم چیزی به اسم رمان داریم. نباید به حواشی و حرف و حدیث هایی هم که بیشتر آن ها را خود نویسنده ها می سازند توجهی کرد. در هر دوره ای چنین حواشی و حرف و حدیث هایی بوده و خواهدبود.
چیزی که مهم است در یک دهه گذشته حداقل می توانیم ادا کنیم، رمان وب و گاه عالی منتشر شده است و صدها رمان بد و متوسط. این که فقط رمان های بد و متوسط را ببینیم و آثار درخشان را حذف کنیم خود نوعی سانسور و خودسانسوری است.
گفتم «سانسور» یادم افتاد این زخم قدیمی را فراموش کرده ام ولی دیدم اگر بخواهم درباره سانسور و نقش آن بنویسم مجال بیشتری می طلبد که در حوصله این متن نیست ولی تاکید کنم که سانسور نقش پررنگی در ایجاد وضعیت مخدوش کنونی رمان فارسی داشته است. نمی توان اهمیت سانسور را نادیده گرفت. مخاطب رمان فارسی حتی اگر رمانی هیچ سانسوری به آن وارد نشده باشد باز نمی تواند آن چنان که باید اعتماد کند. این عدم اعتماد و خودسانسوری خود نویسنده ها و عدم خلاقیت کافی و بی شمار دلایلی که ذکر کردم همه و همه در ظهور نوعی ادبیات اخته به نام رمان تاثیر زیادی داته است ولی همین وضعیت نتوانسته جلوی خلاقیت حداقل تعدادی نویسنده را بگیرد.
در دهه هشتاد و دهه نود تاکنون ما شاهد ظهور حجم انبوهی نانویسنده بوده ایم، به قدری که تعداد نویسنده ها چندین برابر تیراژ کتاب است. باید منتظر بود زمان بگذرد و الک کند. از بین این همه، چند رمان نویس باقی بماند برای رمان در ایران کافی است. باید منتظر این رمان ها باشیم.