ثبت آگهی رایگان

آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان

8 / 10
از 133 کاربر
مرجع : بازدید : 641
مطالب » شعر و ادبیات » اشعار عارفانه » پنجشنبه 27 اسفند 1394 در 40 : 19
آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان عفو نما و درگذر از گنه و عثار جان نیست بجز رضای تو قفل گشای عقل و دل نیست بجز هوای تو قبله و افتخار جان سوخته شد ز هجر تو گلشن و کشت زار من زنده کنش به فضل خود ای دم تو بهار جان بی لب می فروش تو کی شکند خمار دل بی خم ابروی کژت راست نگشت کار جان از تو چو مشرقی شود روشن پشت و روی دل بر چو تو ...
آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان

آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان

آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان

عفو نما و درگذر از گنه و عثار جان

نیست بجز رضای تو قفل گشای عقل و دل

نیست بجز هوای تو قبله و افتخار جان

سوخته شد ز هجر تو گلشن و کشت زار من

زنده کنش به فضل خود ای دم تو بهار جان

بی لب می فروش تو کی شکند خمار دل

بی خم ابروی کژت راست نگشت کار جان

از تو چو مشرقی شود روشن پشت و روی دل

بر چو تو دلبری سزد هر نفسی نثار جان

تافتن شعاع تو در سر روزن دلی

تبصره خرد بود هر دم اعتبار جان

از غم دوری لقا راه حبیب طی شود

در ره و منهج خدا هست خدای یار جان

گلبن روی غیبیان چون برسد بدیده‌ای

از گل سرخ پر شود بی‌چمنی کنار جان

لاف زدم که هست او همدم و یار غار من

یار منی تو بی‌گمان خیز بیا به غار جان

گفت اناالحق و بشد دل سوی دار امتحان

آن دم پای دار شد دولت پایدار جان

باغ که بی‌تو سبز شد دی بدهد سزای او

جان که جز از تو زنده شد نیست وی از شمار جان

دانه نمود دام تو در نظر شکار دل

خانه گرفت عشق تو ناگه در جوار جان

نیم حدیث گفته شد نیم دگر مگو خمش

شهره کند حدیث را بر همه شهریار جان

مولانا :ديوان شمس

مطلبهای مرتبط

كوي باده فروش

كوي باده فروش

دوش رفتم به کوی باده فروش ز آتش عشق دل به جوش و خروش مجلسی نغز دیدم و روشن میر آن بزم پیر باده فروش چاکران ایستاده صف در صف باده خوران نشسته دوش بدوش پیر در صدر و می‌کشان گردش پاره‌ای ...
مناجات فیض کاشانی

مناجات فیض کاشانی

غزل زیر از حضرت فیض کاشانی شاید شرح حال بسیاری از سالکین باشد .سالکینی که گذشت ایام وفراق یار تازیانه ای است بر جانشان .کسانی که این جهان مادی برایشان قفسی کوچک است و در آن غریبند.  غزلی که باید ...
پيش ما سوختگان، مسجد و ميخانه يكيست

پيش ما سوختگان، مسجد و ميخانه يكيست

پيش ما سوختگان، مسجد و ميخانه يكيست حرم و دير يكي، سبحه و پيمانه يكي است اينهمه جنگ و جدل حاصل كوته‌نظريست گر نظر پاك كني، كعبه و بتخانه يكيست هر كسي قصه شوقش به زباني گويد چون نكو مي‌نگرم، ...
آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان

آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان

آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان عفو نما و درگذر از گنه و عثار جان نیست بجز رضای تو قفل گشای عقل و دل نیست بجز هوای تو قبله و افتخار جان سوخته شد ز هجر تو گ ...

دسته بندی مطالب

آمار سایت

نمایش همه
علاقه مندی ها ()