ثبت آگهی رایگان

ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد

8 / 10
از 133 کاربر
مرجع : بازدید : 557
مطالب » شعر و ادبیات » اشعار فروغ فرخزاد » چهارشنبه 26 اسفند 1394 در 46 : 23
و این منم زنی تنها در آستانهٔ فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین و یأس ساده و غمناک آسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی زمان گذشت زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت چهار بار نواخت امروز روز اول دیماه است من راز فصل ها را می دانم و حرف لحظه ها را می فهمم نجات دهنده در گور خفته است و خاک ، خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت . در کوچه باد می آید در کوچه ب ...
ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد

ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد

و این منم
زنی تنها
در آستانهٔ فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دیماه است
من راز فصل ها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت .

در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گلها می اندیشم
به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون
و این زمان خستهٔ مسلول
و مردی از کنار درختان خیس می گذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند
و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند
ــ سلام
ــ سلام
و من به جفت گیری گلها می اندیشم .

در آستانهٔ فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه می شود به آن کسی که می رود این سان
صبور ،
سنگین ،
سرگردان ،
فرمان ایست داد .
چگونه می شود به مرد گفت که او زنده نیست ، او هیچ وقت زنده نبوده ست .

در کوچه باد می آید
کلاغهای منفرد انزوا
در باغ های پیر کسالت میچرخند
و نردبام
چه ارتفاع حقیری دارد

آنها تمام ساده لوحی یک قلب را
با خود به قصر قصه ها بردند
و اکنون دیگر
دیگر چگونه یک نفر به رقص بر خواهد خاست
و گیسوان کودکیش را
در آبهای جاری خواهد ریخت
و سیب را که سرانجام چیده است و بوییده است
در زیر پا لگد خواهد کرد ؟

مطلبهای مرتبط

گاهی

گاهی

گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد،نم نمک "شاپرکی" خوشگل و زیبا بشوی...گاهی انگارضروری ست بِگندی درخود ،تا مبدل به" شرابی" خوش و گیرا بشوی...!گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند،تا تو پرواز کنی،راهی صحرا ...
در برابر خدا

در برابر خدا

از تنگناي محبس تاريكي از منجلاب تيره اين دنيا بانگ پر از نياز مرا بشنو آه، اي خداي قادر بي همتا   يكدم ز گرد پيكر من بشكاف بشكاف اين حجاب سياهي را شايد درون سينه من بيني اين مايه ...
از دوست داشتن

از دوست داشتن

امشب از آسمان ديده تو روي شعرم ستاره مي بارد در سكوت سپيد كاغذها پنجه هايم جرقه مي كارد   شعر ديوانه تب آلودم شرمگين از شيار خواهش ها پيكرش را دوباره مي سوزد عطش جاودان آتش ها   آري، ...
تنها صداست که می ماند

تنها صداست که می ماند

چرا توقف کنم ، چرا ؟ پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند افق عمودی است افق عمودی است و حرکت : فواره وار و در حدود بینش سیاره های نورانی می چرخند زمین در ارتفاع به تکرار می رسد و چاه های هوایی ...

دسته بندی مطالب

آمار سایت

نمایش همه
علاقه مندی ها ()