جهان امروز بسیار متفاوت تراز جهان نسل های گذشته و حتی نسل قبل از ماست. امروزه همه چیز به مراتب سریع تر از گذشته در حال تغییر و دگرگونی است، تکامل مداوم و لحظه ای تکنولوژی اطلاعات و لذا انتشار و پخش سریع اطلاعات در سرتاسر دنیا تجربه آداب اجتماعی متفاوت از تجربیات گذشته و کسب مراتب ناشی از رؤیت به روز سایر فرهنگ های موجود در جهان و ادراکات متعالی ماحصل از آن را منجر شده که به تکوین روند این جریان در سیطره زندگی انسان ها در جوامع کنونی پارادایم جهانی شدن گویند. در این عرصه اما از آنجا که تکنولوژی غرب سرآمد بوده لذا انتشار نامتعادل اطلاعات، جهانی شدن را مترادف غربی شدن کرده و از آنجا که تجارت آمریکایی، رهبری و هدایت توسعه جهانی را به عهده دارد پدیده جهانی شدن با بار منفی لیبرالیسم و کاپیتالیسم همراه شده و این در حالی است که در فرآیند جهانی شدن چیزی فراتر از سرمایه داری صرف، رخ می دهد.
چیزی مؤثر در ارتباطات درونی که تعریف واقعی و جنرال جهانی شدن را چه بسا دشوارتر از آنچه که هست، می نماید. این تناقض تا به حدی است که حتی تعریف ساده و بدون بار جهانی شدن که عبارتست از تسری آداب اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی به فرهنگ متفاوت دیگری چنان که در نهایت منجر به تقابل یا پذیرش دو فرهنگ نسبت به هم می شود را نیز به چالش کشیده و متأثر می سازد. با توجه به اهمیت فرهنگ در شاکله آرمان ها و عرف جوامع، تلاش جهت ایجاد فرهنگ های بومی و تبلیغ برای استقرار آنها در اجتماع با واکنش های مختلف اعم از داخلی و بین المللی مواجه شده و لذا شکل گیری خرده فرهنگ های منطقه ای و مقاومت در مقابل آنها نیز مزید بر علت است.
اساسا برخی از خرده فرهنگ های بومی و یا منطقه ای به شدت در تضاد با پدیده جهانی سازی است.تحقیقات نشان می دهد که در جوامع در حال توسعه نسبت اهمیت ارزش های اقتصادی به سایر ارزش ها در دوره های اخیر افزایش یافته و برای کاهش نابرابری های اقتصادی در این جوامع باید درصد افزایش آزادی های اجتماعی و مشارکت سیاسی خصوصا در اقشار پائین دست جامعه را بالاتر برد. اصولا قوی ترین و مهم ترین تقویت کننده پدیده جهانی شدن همانا بعد تجاری آن است. از دیدگاه لیبرالیسم و سرمایه داری همه چیز باید فروخته شود و جهان بازاری سترگ است که جهانیان مصرف کنندگان بالقوه آنند. شرکت های چندملیتی غربی که درصدد تثبیت خود و تکثیر حضورشان در اقصی نقاط گیتی اند، دکترین وجودی شان بر این اصل استوار است که ما مصرف کنندگان را به منظور پذیرفتن و خرید محصولات تولیدی خود تربیت کنند. در اینجاست که باید به نقش پراهمیت رسانه ها در پخش و تبلیغات فواید محصولات تولیدی و خدمات آنها پی برد. میلیاردها دلار صرف صنایع تبلیغاتی و مهندسی جار زدن جهت برتر بودن برخی محصولات و خدمات کمپانی های چندملیتی غربی شده که در واقع به معنای همان آمریکایی شدن است!
قدرت ذاتی رسانه های جمعی را نباید دست کم گرفت، چه آنکه از طریق صحنه ها و اصوات وسوسه انگیز بر شیوه تفکر و گرایش افراد در خریدن یک شئی اثر گذاشته و به تدریج سلیقه خیل عظیمی از مخاطبان را در جهان هستی به سمتی خاص و دلخواه سوق می دهند. دست آخر غذایی که می خوریم و لباسی که می پوشیم به طرق گوناگون و به واسطه تبلیغات تعیین شده و لذا شیوه زندگی مان در ابعاد دیگر نیز به همین ترتیب و آرام آرام به طرز شگفت انگیزی تغییر نموده و متحول می شود و اساساً به همین منوال است که جهانی شدن اثراتی بس عمیق بر تمامی جوامع و جهان دارد و خواهد داشت.
آنچه به واقع مایه نگرانی است نه آمریکایی شدن که فرهنگ سرمایه داری است به قسمی که هژمون لیبرالیسم از فرهنگ مصرف گرایی، ارزشی مطلق ساخته که در نهایت منجر به حسرت، طمع و بازماندن از ارزش های بی بدیل انسانی شده و کسب منفعت مادی به تدریج آدمی را از رسالت حقیقی خود منحرف و دور می سازد. از این منظر هویت افراد و تاریخ جوامع نیز رو به انحطاط گذاشته و به همراه ارزش های فرهنگی شان رفته رفته ناپدید خواهند شد. بزرگترین خطر جهانی شدن اما نادیده انگاشتن آن است. بسیاری از مردم حتی از اثرات وقوع چنین رویدادی برخود آگاهی هم نداشته و متوجه نیستند که هر فرد انسانی به گونه ای خاص ومنحصر به فرد تحت تاثیر این پدیده قرار می گیرد. برای بسیاری فقط به مثابه دلبستگی به نوعی اعتبار خاص است و نمی دانند که همه جنبه های زندگی شان به فرمی پیچیده و ناآگاهانه دفرمه می شود. از جهت خانوادگی نیز پیوندهای اخلاقی سست تر شده و هم زمان با قطع ریشه های قدیمی، مجبور به پرورش تمنیات جدید شده که عمدتاً براساس ارزش های متفاوتی بنا شده اند. از طرفی ریشه های جدید ممکن است با انواع قدیمی خود در تعارض افتند و به جای تکیه بر رشد درونی و توسعه روحی و شخصیتی فرد بر گسترش ارزش های بیرونی وی متمرکز شوند. این پدیده تا حدود زیادی ثروت مادی را درکانون زندگی فرد و به تبع آن کل خانواده قرار می دهد.
امروزه خانواده های بیشماری را می شناسیم که پدر و مادر به طور تمام وقت و حتی چند شیفته کار می کنند وکودکان شان را به پرستاران و خدمتکاران غریبه سپرده و تنها انگیزه شان هم پیشرفت شغلی و کسب درآمد بیشتر است. تعدادی از آنها بچه هایشان را بیش از ۲ ساعت در شبانه روز ندیده و تازه آنهم در خواب هستند. این والدین بر توسعه ارزش های بیرونی و کاذب خود متمرکز ونادانسته عامل بسیاری از معضلات اجتماعی شده و خواهند شد. ما نیاز به دقت و هدفمندی بیشتری در شیوه های فرزند پروری بوده تا به فرد یاری رسانده که خویش را از درون وجودش بیان و کشف کند نه از طریق آنچه که رسانه ها به او تلقین می نمایند.
رشد و توسعه اقتصادی جامعه می بایست سبب افزایش عدالت اجتماعی شده و طبقه محروم را از حالت رادیکالی و کمای فرهنگی بیرون آورد و ایضاً رضایت بیشتری را نسبت به نظام سیاسی در میان آنها ایجاد کند. این در حالی است که وضعیت نخبگان سیاسی - علمی، روشنفکران و حتی طبقات متوسط جامعه اما درست عکس این حالت بوده و لذا رشد و توسعه اقتصادی اینچنینی سبب سرخوردگی و رادیکال تر شدن خواسته ها وآرمان هایشان شده است. این در واقع نتیجه رشد اقتصادی در اثر تبلیغات بدون ارتقای سطح فرهنگ و توسعه سیاسی است که نشان می دهد دموکراتیزه شدن جوامع، راه حل رشد اقتصادی توأم با برابری است.
|