مرجع :
بازدید :
570
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی رابه قطع رشته جان عهد بستم بارها با خودبه من آموخت گیتی، سست عهدی،سخت جانی رابجوید عمر جاویدان هر آنکو همچو من بیندبه یک شام فـراق،اندوه عمـر جاودانی راکی آگه می شود از روزگار تلخ ناکامـانکسی کو گسترد هر شب،بساط کامرانی رابه دامان خون دل از دیده افشاندن کجا داندبه ساغر آنکه می ریزد شراب ارغوانـی راوفا و مهــر کی دارد حبیبا ...
جواني در شعر فارسی - حبیب یغمایی
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را
به قطع رشته جان عهد بستم بارها با خود
به من آموخت گیتی، سست عهدی،سخت جانی را
بجوید عمر جاویدان هر آنکو همچو من بیند
به یک شام فـراق،اندوه عمـر جاودانی را
کی آگه می شود از روزگار تلخ ناکامـان
کسی کو گسترد هر شب،بساط کامرانی را
به دامان خون دل از دیده افشاندن کجا داند
به ساغر آنکه می ریزد شراب ارغوانـی را
وفا و مهــر کی دارد حبیبا آنکه می خواند
به اسم ابلهـی رسم وفـا و مهـربانی را حبیب یغمایی