ثبت آگهی رایگان

خرابات

8 / 10
از 133 کاربر
مرجع : گلشن راز -شیخ محمود شبستری بازدید : 657
مطالب » شعر و ادبیات » اشعار عارفانه » پنجشنبه 27 اسفند 1394 در 34 : 18
ياپير خرابات خراباتی شدن از خود رهایی است   خودی کفر است ور خود پارسایی است نشانی داده‌اندت از خرابات   که «التوحید اسقاط الاضافات» خرابات از جهان بی‌مثالی است   مقام عاشقان لاابالی است خرابات آشیان مرغ جان است   خرابات آستان لامکان است خراباتی خراب اندر خراب است ...
خرابات

خرابات

ياپير خرابات

خراباتی شدن از خود رهایی است

 

خودی کفر است ور خود پارسایی است

نشانی داده‌اندت از خرابات

 

که «التوحید اسقاط الاضافات»

خرابات از جهان بی‌مثالی است

 

مقام عاشقان لاابالی است

خرابات آشیان مرغ جان است

 

خرابات آستان لامکان است

خراباتی خراب اندر خراب است

 

که در صحرای او عالم سراب است

خراباتی است بی حد و نهایت

 

نه آغازش کسی دیده نه غایت

اگر صد سال در وی می‌شتابی

 

نه کس را و نه خود را بازیابی

گروهی اندر او بی پا و بی سر

 

همه نه مؤمن و نه نیز کافر

شراب بیخودی در سر گرفته

 

به ترک جمله خیر و شر گرفته

شرابی خورده هر یک بی‌لب و کام

 

فراغت یافته از ننگ و از نام

حدیث و ماجرای شطح و طامات

 

خیال خلوت و نور کرامات

به بوی دردیی از دست داده

 

ز ذوق نیستی مست اوفتاده

عصا و رکوه و تسبیح و مسواک

 

گرو کرده به دردی جمله را پاک

میان آب و گل افتان و خیزان

 

به جای اشک خون از دیده ریزان

گهی از سرخوشی در عالم ناز

 

شده چون شاطران گردن افراز

گهی از روسیاهی رو به دیوار

 

گهی از سرخ‌رویی بر سر دار

گهی اندر سماع از شوق جانان

 

شده بی پا و سر چون چرخ گردان

به هر نغمه که از مطرب شنیده

 

بدو وجدی از آن عالم رسیده

سماع جان نه آخر صوت و حرف است

 

که در هر پرده‌ای سری شگرف است

ز سر بیرون کشیده دلق ده تو

 

مجرد گشته از هر رنگ و هر بو

فرو شسته بدان صاف مروق

 

همه رنگ سیاه و سبز و ازرق

یکی پیمانه خورده از می صاف

 

شده زان صوفی صافی ز اوصاف

به مژگان خاک مزبل پاک رفته

 

ز هر چ آن دیده از صد یک نگفته

گرفته دامن رندان خمار

 

ز شیخی و مریدی گشته بیزار

چه شیخی و مریدی این چه قید است

 

چه جای زهد و تقوی این چه شید است

اگر روی تو باشد در که و مه

 

بت و زنار و ترسایی تو را به

گلشن راز -شیخ محمود شبستری

مطلبهای مرتبط

كوي باده فروش

كوي باده فروش

دوش رفتم به کوی باده فروش ز آتش عشق دل به جوش و خروش مجلسی نغز دیدم و روشن میر آن بزم پیر باده فروش چاکران ایستاده صف در صف باده خوران نشسته دوش بدوش پیر در صدر و می‌کشان گردش پاره‌ای ...
مناجات فیض کاشانی

مناجات فیض کاشانی

غزل زیر از حضرت فیض کاشانی شاید شرح حال بسیاری از سالکین باشد .سالکینی که گذشت ایام وفراق یار تازیانه ای است بر جانشان .کسانی که این جهان مادی برایشان قفسی کوچک است و در آن غریبند.  غزلی که باید ...
پيش ما سوختگان، مسجد و ميخانه يكيست

پيش ما سوختگان، مسجد و ميخانه يكيست

پيش ما سوختگان، مسجد و ميخانه يكيست حرم و دير يكي، سبحه و پيمانه يكي است اينهمه جنگ و جدل حاصل كوته‌نظريست گر نظر پاك كني، كعبه و بتخانه يكيست هر كسي قصه شوقش به زباني گويد چون نكو مي‌نگرم، ...
آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان

آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان

آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان عفو نما و درگذر از گنه و عثار جان نیست بجز رضای تو قفل گشای عقل و دل نیست بجز هوای تو قبله و افتخار جان سوخته شد ز هجر تو گ ...

دسته بندی مطالب

آمار سایت

نمایش همه
علاقه مندی ها ()