ثبت آگهی رایگان

دانـــــــمت آستین چرا پیش جــــــمال می‌بری

8 / 10
از 133 کاربر
مرجع : اشعار سعدی بازدید : 314
مطالب » شعر و ادبیات » اشعار سعدی » شنبه 15 اسفند 1394 در 7 : 0
دانـــــــمت آستین چرا پیش جــــــمال می‌بریرسم بود کــــــــز آدمی روی نهــــــان کند پریمعتقــدان و دوستان از چــــــپ و راست منتظرکبر رهـــــا نمی‌کند کـــــــز پس و پیـش بنگریآمدمـــــت که بنگــــــرم باز نظـــــر به خود کنمسیر نمی‌شود نظـــــر بس که لطیـــف منظریغایت کام و دولتست آن که به خدمتـت رسیدبنده میــــــان بندگان بسته میان به چــــاکریروی به خــــــاک می‌نهم گر تو ...
دانـــــــمت آستین چرا پیش جــــــمال می‌بری

دانـــــــمت آستین چرا پیش جــــــمال می‌بری

دانـــــــمت آستین چرا پیش جــــــمال می‌بری
رسم بود کــــــــز آدمی روی نهــــــان کند پری

معتقــدان و دوستان از چــــــپ و راست منتظر
کبر رهـــــا نمی‌کند کـــــــز پس و پیـش بنگری
آمدمـــــت که بنگــــــرم باز نظـــــر به خود کنم
سیر نمی‌شود نظـــــر بس که لطیـــف منظری
غایت کام و دولتست آن که به خدمتـت رسید
بنده میــــــان بندگان بسته میان به چــــاکری
روی به خــــــاک می‌نهم گر تو هلاک می‌کنی
دست به بنــــــد می‌دهم گـر تو اسیر می‌بری
هر چه کنی تو برحقی حاکم و دست مطلقی
پیـــــش که داوری برند از تو که خصم و داوری
بنده اگر به ســـــر رود در طلبت کجــــــا رسد
گر نرسد عنـــایتی در حق بنــــــــده آن سری
گفتــــم اگر نبینمـــــــت مهر فرامـــــشم شود
می‌روی و مقــــــــــابلی غایــــــب و در تصوّری
جان بدهنــــــد و در زمان زنده شوند عاشقان
گر بکشی و بعـــد از آن بر سر کشته بــگذری
سعدی اگر هلاک شد عمـــر تو باد و دوستان
ملک یمین خویش را گـر بکشی چه غم خوری

مطلبهای مرتبط

سعدی برای انسان قرن بیست و یکم چه حرفی برای گفتن دارد؟

سعدی برای انسان قرن بیست و یکم چه حرفی برای گفتن دارد؟

هفته نامه چلچراغ - یدالله نیک فر: خوشبختانه چند سالی است که روز اول اردیبهشت را روز سعدی نام گذاری کرده اند و به مناسبت همین روز یادی از شاعر بزرگ ایرانی می شود. هرچند شعرها و جمله ای بسیاری از سعدی د ...
صبر در شعر فارسی - سعدی

صبر در شعر فارسی - سعدی

صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست   چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست   گر بزند حاکمست ور بنوازد رواست گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست   ...
آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست

آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست

آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست   پنداشت که مهلتی و تأخیری هست  گو میخ مزن که خیمه می‌باید کند   گو رخت منه که بار می‌باید بست سعدی   گل که هنوز نو به دست ...
ثناگویی امیر دزدان...

ثناگویی امیر دزدان...

ثناگویی امیر دزدان... شاعری پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده به در کنند. مسکین، برهنه به سرما همی رفت... سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را ...

دسته بندی مطالب

آمار سایت

نمایش همه
علاقه مندی ها ()