ثبت آگهی رایگان

چند شعر از فروغ فرخزاد

8 / 10
از 132 کاربر
مرجع : بازدید : 574
مطالب » شعر و ادبیات » اشعار فروغ فرخزاد » چهارشنبه 26 اسفند 1394 در 31 : 23
دست هایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد می دانم می دانم می دانم  ******* کاش دلها آنقدر پاک بود که برای گفتن دوستت دارم نیازی به قسم خوردن نبود  ******* لحظه ها را درياب چشم فردا كور است نه چراغيست در آن پايان هر چه از دور نمايانست شايد آن نقطه نوراني چشم گرگان بيابانست
چند شعر از فروغ فرخزاد

چند شعر از فروغ فرخزاد

دست هایم را
در باغچه می کارم
سبز خواهم شد
می دانم
می دانم
می دانم

 *******

کاش دلها

آنقدر پاک بود

که برای گفتن

دوستت دارم

نیازی به قسم خوردن نبود

 *******

لحظه ها را درياب
چشم
فردا كور است
نه چراغيست در آن پايان
هر چه از دور نمايانست
شايد آن نقطه نوراني
چشم گرگان بيابانست

مطلبهای مرتبط

گاهی

گاهی

گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد،نم نمک "شاپرکی" خوشگل و زیبا بشوی...گاهی انگارضروری ست بِگندی درخود ،تا مبدل به" شرابی" خوش و گیرا بشوی...!گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند،تا تو پرواز کنی،راهی صحرا ...
در برابر خدا

در برابر خدا

از تنگناي محبس تاريكي از منجلاب تيره اين دنيا بانگ پر از نياز مرا بشنو آه، اي خداي قادر بي همتا   يكدم ز گرد پيكر من بشكاف بشكاف اين حجاب سياهي را شايد درون سينه من بيني اين مايه ...
از دوست داشتن

از دوست داشتن

امشب از آسمان ديده تو روي شعرم ستاره مي بارد در سكوت سپيد كاغذها پنجه هايم جرقه مي كارد   شعر ديوانه تب آلودم شرمگين از شيار خواهش ها پيكرش را دوباره مي سوزد عطش جاودان آتش ها   آري، ...
تنها صداست که می ماند

تنها صداست که می ماند

چرا توقف کنم ، چرا ؟ پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند افق عمودی است افق عمودی است و حرکت : فواره وار و در حدود بینش سیاره های نورانی می چرخند زمین در ارتفاع به تکرار می رسد و چاه های هوایی ...

دسته بندی مطالب

آمار سایت

نمایش همه
علاقه مندی ها ()