این که با اضطراب به آینده مینگرند و حال خویش را فراموش میکنند. بنابراین نه در حال زندگی میکنند و نه در آینده ؛
این که آنها به گونهای زندگی میکنند که گویی هرگز نمیمیرند و به گونهای میمیرند که گویی هرگز نزیستند ؛
نگاهش کردم… مدتی سکوت کردیم…
من دوباره پرسیدم: میخواهی کدام درسهای زندگی را فرزندان آدم بیاموزند؟
گفت: بیاموزند که ن ...
گفتگو با خدا
این که با اضطراب به آینده مینگرند و حال خویش را فراموش میکنند. بنابراین نه در حال زندگی میکنند و نه در آینده ؛
این که آنها به گونهای زندگی میکنند که گویی هرگز نمیمیرند و به گونهای میمیرند که گویی هرگز نزیستند ؛
نگاهش کردم… مدتی سکوت کردیم…
من دوباره پرسیدم: میخواهی کدام درسهای زندگی را فرزندان آدم بیاموزند؟
گفت: بیاموزند که نمیتوانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد. همه کاری که آنها میتوانند بکنند این است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند ؛
بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند ؛
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول میکشد تا زخمهای عمیقی در قلب آنها که دوستشان دارند ایجاد کنند اما سالها طول میکشد تا آن زخمها را التیام بخشند ؛
بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترینها را دارد، بلکه کسی است که به کمترینها نیاز دارد ؛
بیاموزند که آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند و فقط نمیدانند چگونه احساساتشان را بیان کنند ؛
بیاموزند که دو نفر میتوانند به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند ؛
بیاموزند که کافی نیست که دیگران را فقط ببخشند بلکه خود را نیز باید ببخشند ؛
من با خضوع گفتم: از شما به خاطر این گفتوگو سپاسگزارم. آیا چیز دیگری هست که دوست دارید به فرزندان آدم بگویید؟
خداوند لبخند زد و گفت:
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم «همیشه»